عشق بابا و مامان

...

                                          اهورا و داداش عرشیا   ...

روز جمعه بعد از چند روز بارندگی هوا خیلی خوب بود و با عمه عموها رفتیم خارج شهر پکنیک و حسابی خوش گذشت جای دوستان سبز                                     اهورا و آرینا جان     اینم آش رشته ای که اونجا درست کردیم و حسابی خوشمزه شده بود   ...

این چند روز همه اش توی خونه تنها هستیم پدری سرش خیلی شلوغه وپسری هم حوصله اش سر میره و مامانی هم برای هر سرگرمی پسری به هر ترفندی متوسل میشه و اون روز هم تو فکر بودم چیکار کنم که یه فکر خوب به ذهنم اومد گریم کردن صورت پسری ونتیجه اش هم خوب شد و البته پسری رو یکی دو ساعت سرگرم کرد اما دوباره روز از نو روزی از نو ...

...

...

...

...

به نطر من برای با هم بودن و خوش گذروندن حتما وقت خاص یا هزینه زیادی لازم نیست بلکه تود خونه هم میتونید خوش باشید و از این تکراری که همه ما کم وبیش باهاش درگیر هستیم خلاص بشیم حداقل برای چند ساعت میگید چه جوری؟!!با برگزار کردن یک پکنیک کوچیک و باصفا روی پشت بام!!باور کنید خیلی میچسبه و اگه تو اپارتمان باشید خیلی بیشتر کیف میده چون ارتفاع زیاده وانگار رفتین کوه!! البته باید جوانب احتیاط رو رعایت کنید و همسایه ها رو هم اذیت نکنید و خیلی اروم و بی سر وصدا به پشت بام کوچ کنید حتما امتحان کنید مطمئننا خوش میگذره ...

سلام دوستان خوبید؟بعد از یک ماه برگشتیم بلاخره امتحاناتم تمام شد خیلی سخت بود اما خدا رو شکر نتایج خیلی خوب شدن جا داره همین جا از اقای همسر وپسر گلم تشکر کنم که صبوری کردن و نهایت همکاری رو بامن انجام دادن خیلی دوستتون دارم عزیزای دلم تو این یک ماه پسرم کارهای زیادی انجام داد که مادری همه رو ثبت کرده که از شب یلدا عکسهاش رو میذارم امسال شب یلدا خونه مامان جون بودیم خاله ایه یه میز قشنگ تدارک دیده بود که پسرم حسابی خوشش اومد و یک شب خاطره انگیز برا پسرم شد مرسی خاله جون ...